زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
چون اشک شمع، غمزده و بیصدا شدی در پـیـش روم آیــنـه، آئـیــنـههـا شـدی از خـانهٔ دو چـشـمِ عـلی بـهـر رفـتـنت با اشکهای جـاری من هم صدا شدی از آن دقـیقهایی که پرت را شکـستهاند هر ثـانـیـه به پیـش نـگـاهـم فـدا شـدی قـدر تـمـاِم عـمـر عـلـی زخـم دیـدهایی تـفـسـیـر نـقـش بسـتـهٔ قـالـو بـلا شـدی هر قـدر بر غـم دل من خـنـده میکـنند گریه است کار من که به غم مبتلا شدی ای حـاجـت نـگـفـتـهٔ نـه سـال زنـدگـی دارم سؤال از تو که از من رضا شدی؟ میبیـنـمت عزیز دلم بعد از این که تو شبهای جـمـعـه زائـر کـربـبـلا شـدی |